خوزستان قلب تپنده ی ایران این روزها و سالها چنان از نبود مدارس استاندارد رنج برده است که ترک تحصیل های بسیاری در برخی از روستاها که مدرسه ای سنگ چین یا کانکسی داشته اند صورت گرفته است اما ای آسمانِ رنجورِ خوزستان،ای خاکی که شکوهِ تاریخ در رگهای تو جاریست، چه بلایی ست این که بر چهرهات، زخمِ کهنهی مدرسههایی را می بینم که از فرط فرسودگی، نفسهای آخر را میکشند؟
چه شده است که این سامان، با آن همه وعدههای زرین، هنوز در گیرودار سنگهای سخت و کانکسهای خسته، گرفتار مانده است؟
گویی زمان در دیار خوزستان از حرکت باز ایستاده است. بادهای گرم جنوب، نجواگر قصهی مدارسی هستند که بوی کهنگی و نم میدهند؛ دیوارهایی که از فرط ملالت، رخوت بر چهره دارند و پنجرههایی که رو به آرزوهای ناتمام کودکان، بسته ماندهاند. این کجا و آن حجم از اعتباراتِ گفته شده کجا؟ گویا میان رقمهای درشت و عملِ راستین، شکافی به ژرفای کارون است.
سازمانِ نوسازی مدارس خوزستان، خود گویی نیازمند معجرهای تازه است. گویا خستگی بر تناش چنگ انداخته و نسیمی تازه میطلبد تا این خوابِ گران را بشکافد. این ساختار، نیازمند دستانی است که با غیرت و امید، بندهای رکود را پاره کند و فریادِ کودکان را از پشت دیوارهای فرسوده بشنود.
دانش آموزان این استان، شایستهی مدارسی هستند که سرفراز و استوار بایستند، نه این که در نیمهراهِ ساختن، بالشان شکسته بماند. اینجا، دلهای کوچک، تشنهی فرداهایی روشناند؛ فرداهایی که در دل کلاسهایی امن و زیبا رقم بخورد، نه در سایهی سنگهای داغ و کانکسهای فلزی بیروح.
ای کاش، گوشهایی باشد تا این نجوا را بشنود و چشمانی باشد تا این درد را ببیند.
خوزستان، امروز، در انتظار نسیمی تازه است؛ نسیمی که از دل ارادهای نو برخیزد و این سازمان را از این رخوتِ مرگبار، رهایی بخشد.
امروز مدارس سنگی و کانکسی اسیر گعده های شبانه ای شده است که برخی نمایندگان نیز دست شومی بر آن دارند.
اما براستی چرا مدارس در خوزستان در میان گرد و غبار فراموشی ماندهاند؟ این پرسشی است که هر وجدان بیداری را میآزارد.
در استانِ شکوهآفرین خوزستان، جایی که تاریخ تمدن در آن نفس میکشد، کودکانی هستند که زیر سقفهای فرسوده و در کلاسهای نیمهکاره، آینده را به انتظار نشستهاند. آوار خستگی بر شانههای اغلب مدارس خوزستان سنگینی میکند؛ دیوارهایی که از فرط کهنگی رو به ویرانی گذاردهاند، و کانکسهایی که در گرمای جانسوز خوزستان همچون کوره و در زمستانها سرد و نمور میشوند.
این تصویر با آن حجم از اعتباراتی که وعده داده میشود، چگونه همخوانی دارد؟ گویی میان ارقام و ارادهها، شکافی عمیق وجود دارد. گویی این سازمان، خود به خونی تازه و روحی نو نیازمند است تا از این رخوت بیرون آید.
مدیریتی که نتواند فاصله میان وعده و عمل را پر کند، شایسته این سرزمین نیست. خوزستان شایسته دستانی پرتوان و دلی پرامید است؛ مدیرانی که سنگینی مسئولیت را بر دوش کشند و برای تغییر، بیدرنگ گام بردارند.
کودکان خوزستان، در چشمهایشان آرزوهایی بزرگ موج میزند. آنان در کلاسهایی شایسته، با دیوارهای امن و پنجرههایی رو به آینده، حق دارند علم بیاموزند و رشد کنند. این حق مسلم آنان است، نه امتیازی که به درخواست کسی وابسته باشد.
بیایید فریاد شویم برای کودکانی که در مدارس فرسوده، به آینده میاندیشند. بیایید صدای وجدان این سرزمین باشیم. خوزستان در انتظار نسیمی تازه است؛ نسیمی که سازمان نوسازی را از این خواب گران بیدار کند و به حرکت وادارد.
تا چه زمانی مدارس کانکسی و سنگ چین در خوزستان برچیده می شوند؟
این سوالی ست که همچون تناقضی تلخ میان این همه ثروت در خوزستان و مدارس سنگ چینش وجود دارد.
محسن مرادی
سردبیر روزنامه وحدت
















