تاریخ : یکشنبه, ۲۲ تیر , ۱۴۰۴ Sunday, 13 July , 2025
2

از خوزستان ، با دلی مغموم برای خوزستان مصیبت زده مینویسم

  • کد خبر : 2091
  • ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۷
از خوزستان ، با دلی مغموم برای خوزستان مصیبت زده مینویسم
از خوزستان ، با دلی مغموم برای خوزستان مصیبت زده مینویسم

منصور فاضلی

خوزستانی که در چمبره اختاپوس ها گرفتار آمده

و کالبد روبه احتضارش نای تنفس ندارد

رنگ رخساره خبر می‌دهد از سر درون

از استانی گرفتار در تلاطم بلا مینویسم

از زرخیر ترین استان در عین حال فقیر ترین آن مینویسم

خوزستانی که همچون پدری مهربان ، بر دوش می‌کشد کوله بار غمبار خاطرات ایام ناملایم را

کوله بار خاطرات تلخ و حزن الودی که سالیان سال راه تنفسش را مسدود نموده اند

پدری که در کشاکش دهر قامتش خمیده گشت تا فرزندانش در جای جای کشور قد کشیده در روزگار کهن سالی بی یار و یاورماند

پدری که با دستان پینه بسته و چین و چروک های بر پیشانی تامین مخارج و مایحتاج فرزندانش در اقصا نقاط ایران را برعهده دارد اما خودش در زیر کوهی از مشکلات و معضلات گوژ و خمیده گشته

خوزستانی که در وانفسای بی کفایتی مدیران تشنه توجه است

خوزستانی که از بی محبتی اب ، عطشان جرعه های اب محبت است

شاملو مینویسد ای کاش عشق را زبان سخن بود

اما من مینویسم ای کاش خوزستان را زبان سخن بود تا از زبان من سخن می‌گفت و ناجوانمردانه ترین نجوا ها را در ذهن مشوشم برای دیار از دست رفته باز میگفتم

ای کاش خوزستان را چشم بود تا می‌نگریست نامدیران چه بر سرش آوار نمودند و زیرسهمگین ترین ضربان، تصمیمات نابخردانه چگونه از درون به گسست رسانده اند

ای کاش خوزستان را دستی آشنا بود تا با تن تب دارش آشنا می‌کرد

تنی رنجور و نحیف از حُرم سوزان افتاب

تنی که در اوج جوانی ، کهنسالی تکیده است

وقتی که در خاک تیره روزگار اندر هویت بی مثالش ، کنکاش میکنم این لحظه هاست که زبان به مرثیه می‌گشاید و چشم به باران باز می‌کند

مرثیه ای برای خوزستان بهشت برین بی عرضه ترین مدیران

وقتی که این دیار جایگاه عشق و رشک بود ، مرثیه ای برای شبستانش که تا اوج صدها ستاره فاصله است

مرثیه ای برای نگاهش که همواره زیر یوق و استثمار منافع منفعت طلبان ، آرزوی دیده شدن و نفس کشیدن دارد و اینک مردمانش به یاد گذشته اش سینه ای پر خون دارند

آه ای ایران

این ناله که میشنوی شرح حرمان خوزی های جانسوزی است که در زیر خروار ها خاک ، فراموش شده

ای ایران ، این ناله که میشنوی از حلقوم گرفته و حزینش بر می‌خیزد

و این گرد غبار که میبینی خاکستر آرزو های بر باد رفته ای است که بر رخساره زرد دلش نشسته

آه ای ایران ، خوزستان خاطره تلخ مرگ و شادی است که هر روز تکرار می‌شود

و این صدا که از اعماق دل به گوش می‌رسد، فریاد پریشان قلبی تپنده است که بار مردمان مغموم امروز این دیار را بر دوش می‌کشد

این صدا ، صدای ناله های است که با همه غربت خویش در آرزوی روزگار از دست رفته و بازگشت هویت خویش است

بازگشت به اوج بی کران اسمانها ،

در روزگار من بارش مکدر غربت حدیث مکرر زندگیست و این بخاطر دردی است که سالیان سال بر خوزستان رفته ، غربت خوزستان فراموش شده ، غربت خوزستان بی عشق ، غربت خوزستان بی کس

ای ایران ، هیچکس این ماتم بزرگ را نمی‌داند و دیدگان تر نمی‌کند  ‌، ای کاش بدانم وقتی که ناله این مردمان را میشنوی همراه با ناله هایمان تا کجای اندیشه خواهی رفت ، اما ما با هر ترانه، هر غزل تا انتهای یک بهار سرشار از عطر عشق و محبت تا انتهای صمیمیت سیال ذهنمان سفر خواهیم کرد

ای کاش خوزستان را زبان سخن بود

لینک کوتاه : https://diyarsanat.ir/?p=2091

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.