آقای حردانی در گفتوگو با خبرنگار ما از خاطرات نخستین سالهای خدمت میگوید:
«سال ۱۳۸۲ برای نخستین بار بهعنوان زائر به سوریه رفتم. همانجا با یک کاروان آشنا شدم و بهعنوان زائر افتخاری، دو سال در بخش آشپزی خدمت کردم. بعد هم شریک کاروان شدم و در سال ۱۳۸۴ کاروان مستقلی تشکیل دادم.»
او با اشاره به دشواری دریافت مجوزهای رسمی میافزاید:
«هرچه نامهنگاری کردیم، شرایطی که میخواستند فراهم نشد؛ اما از ۱۸ سالگی عاشق این مسیر بودم و به توفیق خدمت به امام حسین(ع) ادامه دادم. حالا ماهی یک بار کاروان را راهی میکنیم و از سال ۱۳۹۲ موکب خدامالبنین را در عمود ۵۸ برپا کردهایم؛ نامی که به پاس حاجتی از حضرت امالبنین(س) انتخاب شد.»
همراهی خانواده؛ سفرهای که برکت دارد
این مدیر کاروان، همسرش را بزرگترین سرمایه معنوی خود میداند:
«با هزینهای بسیار کم، پذیرایی کامل از زائران انجام میدهیم. حتی گاهی از جیب خودمان میگذاریم چون باور داریم سفره امام حسین(ع) پربرکت است. از زمان ازدواج تا امروز هرگز با همسرم اختلافی نداشتهایم؛ حضور ایشان، دلگرمی من است.»
خانم حردانی هم با لبخند از خاطراتش میگوید:
«همه سفرها شیریناند، اما روزهای نیمهشعبان و ایام ولادتها حال دیگری دارد. وقتی میبینیم زائرها با رضایت از ما تشکر میکنند، خستگی راه از تنمان بیرون میرود و خدمت برایمان شیرینتر میشود.»
دستیار با سابقه؛ شرافت در خدمت
آقای عبدالخانی، دستیار قدیمی کاروان، سابقه همکاری خود را چنین روایت میکند:
«از سال ۹۱ بهعنوان خادم ساده وارد گروه شدم. کمکم کار را یاد گرفتم و کنار آقای حردانی ماندگار شدم. الان مسئول بیمه زائران، هماهنگی ماشینها، رزرو هتل و همراهی زائرها هستم.»
او از سختیهای کار نیز میگوید:
«بزرگترین استرس ما این است که حق زائری ضایع نشود. گاهی هتل شب حرکت میگوید اتاق ندارد یا راننده عراقی خبر میدهد نمیتواند بیاید. با اینهمه، وقتی زائرها سالم به خانه میرسند، شیرینترین لحظه ماست.»
عبدالخانی درباره تأثیر این راه بر زندگیاش میافزاید:
«این سفرها در زندگی و تشکیل خانوادهام اثر زیادی داشت و مرا به سمت معنویت کشاند. اگر بخواهم کارم را در یک کلمه توصیف کنم، “شرافت” است؛ خدمتی که سختی دارد اما ارزشش بالاست.»
خدمت بیپایان این سه خادم حسینی باور دارند که مسیرشان پایان ندارد. حردانی میگوید:
«تا زندهام در خدمت زائران میمانم؛ تنها آرزویم این است که خداوند توفیق ادامه این راه را به من بدهد.»
خانم حردانی نیز بر همین عهد تأکید میکند: «دلمان میخواهد تا آخرین لحظه عمر، کنار هم برای زائران امام حسین(ع) کاری کنیم.»
و عبدالخانی هم میگوید: «نیت ما این است که تا وقتی جان در بدن داریم، خدمت به زائران امام حسین را ادامه دهیم.»
وقتی آفتاب آخرین روز سفر بر گنبدهای طلایی میتابد و زائران با دل آرام رهسپار خانه میشوند، چهرهی خادمان «خدامالبنین» پر از لبخند است. آنان در میان شلوغی وسایل و بدرقهها، هنوز در فکر سفر بعدیاند؛ سفری که باز هم با همان دل عاشق، بار خستگی را از دوش زائران بردارد. برای این سه نفر، خدمت به کاروان حسین(ع) مقصدی ندارد؛ راهی است که تا دم جان ادامه میدهند.
شیرین سالمی
















